مــعــرشیوانا جعبه ای بزرگ پر از مواد غذایی و سکه وطلا را به خانه زنی با چندین بچه قد ونیم قد برد.
زن خانه وقتی بسته های غذا و پول را دید شروع کرد به بدگویی از همسرش و گفت: " ای کاش همه مثل شما اهل معرفت و جوانمردی بودند.در آخرین لحظات ناگهان برگشت و ادامه داد: راستی یادم رفت بگویم که دست راست و نصف صورت این فروشنده دوره گردهم سوخته بود!!!فـت
از افرادی که جنبه این گونه عکس ها را ندارند ادامه مطلب را نبینند
خواهشمند است
عکس ها رو پخش نکنید ...
.
.
.
.
.
.
ادامه مطلب ...ما
یک رفیقی داشتیم که از نظر باحال بودن دو سه برابر ما بود (دیگر حسابش
را بکنید که او کی بود)
این
بنده خدا به خاطر مشکلات زیادی که داشت نتوانست درس بخواند و در
دبیرستان درس را طلاق داد و رفت سراغ زندگیش.
زده
بود توی کار بنائی و عملگی ساختمان (از همین کارگرهائی که کنار خیابان
می ایستند تا کسی برای بنائی بیاید دنبالشان)
از اینجای داستان به بعد را خود این بنده خدا
تعریف می کند:
یه روز
صبح زود زدم بیرون خیلی سرحال و شاد. با خودم گفتم امروز چهل، پنجاه
هزار تومن کار میکنم. حالا ببین! اگه کار نکردم! نشونت میدم! (اینگفتگو
ها را دقیقا با خودش بود!!) خلاصه کنار خیابون مثل همیشه منتظر بودیم
تا یه ماشین نگه داره و مثل مور و ملخ بریزیم سرش که ما رو انتخاب کنه.
یه دفعه دیدیم یه خانم سانتال مانتال با یه پرشیای نقره ای نگه داشت
اولش همه فکر کردیم
میخواد آدرس بپرسه واسه همینم کسی به طرف ماشینش حمله نکرد. ولی یهو
دیدم از ماشین پیاده شد و یه نگاه عاقل اندر سفیهی به کارگرها انداخت و
با هزار ناز و ادا به من اشاره کرد گفت شما! بیاید لطفا! من داشتم از
فرط استرس شلوار خودم را مورد عنایت قرار می دادم.
رسیدم نزدیکش که بهم
گفت: میخواستم یه کار کوچیکی برام انجام بدید. من که حسابی جا خورده
بود گفتم خواهش می کنم در خدمتم.
سوار شدیم رفتیم به
سمت خونه ش. تو راه هی با خودم می گفتم با قیافه ای که این خانم داره
هیچی بهم نده حداقل شصت، هفتاد تومن رو بهم میده! آخ جون عجب نونی
امروز گیرم اومد. دیدی گفتم امروز کارم می گیره؟ حالت جا اومد داداش؟!
(مکالمت درونی ایشان است اینها!)
وقتی رسیدیم خونه بهم
گفت آقا یه چند لحظه منتظر بمونید لطفا.
بعد با صدای بلند بچه
هاشو صدا کرد: رامتین! پسرم! عسل! دختر عزیزم!
بیاید بچه ها کارتون
دارم!
پیش خودم می گفتم با
بچه هاش چی کار دار دیگه؟ البته از حق نگذریم بچه هاش هم مودب بودن هم
هلو!!
بچه هاش که اومدن با
دست به من اشاره کرد و به بچه هاش گفت: بچه های گلم این آقا رو می
بینید؟ ببینید چه وضعی داره! دوست دارید مثل این آقا باشید؟ شما هم اگر
درس نخونید اینطوری می شیدا! فهمیدید؟! آفرین بچه های گلم حالا برید سر
درستون!
بچه هاش هم یه نگاه
عاقل اندر احمقی! به من انداختن و گفتن چشم مامی جون! و بعد رفتند.
بعد زنه بهم گفت آقا
خیلی ممنون لطف کردید! چقدر بدم خدمتتون؟
منم که حسابی کف و خون
قاطی کرده بودم گفتم:
- همین؟
گفت:
- بله
گفتم:
- میخواید یه عکس از خودم بهتون بدم اگر شبا خوابشون نبرد بهشون نشون
بدید تا بترسن و بخوابن؟
گفت:
- نه ممنونم نیازی نیست! فقط شما معمولا همون اطراف هستید دیگه؟!!
گفتم:
- خانم شما آخر دیگه آخرشی ها!
گفت: خواهش می کنم لطف
دارید آقا!! اگر ممکنه بگید چقدر تقدیمتون کنم؟
منم که انگار با پتک
زده باشن تو سرم گیج گیج شده بودم و گفتم: شما که با ما همه کار کردید
خب یه قیمت هم رومون بذارید و همون رو بدید دیگه! زنه هم پنج هزار تومن
داد و گفت نیاز نیست بقیه ش رو بدی بذار تو جیبت لازمت میشه!
نتیجه گیری اخلاقی:
اگه درس نخونید مثل رفیق ما میشیدا
خانمی بعد از ساعتها کار،
دفتر کارش را ترک میکند؛ او کودکی را میبیند که کنار جاده ایستاده و
در حال گریه کردن است.
این خانم دلش به حال
کودک میسوزد، بنابراین از او دلیل گریهاش را میپرسد.
کودک توضیح میدهد که
گم شده و از خانم میخواهد که او را به خانهاش برساند و کاغذی را به
او میدهد که آدرس روی آن نوشته شده بود.
زن
که فرد مهربانی بوده، تصمیم میگیرد کودک را به خانهاش برساند؛ بدون
اینکه به چیزی مشکوک شود.
وقتی به خانه میرسند،
زن زنگ در را میفشارد اما دچار برقگرفتگی شده و بیهوش میشود.
فردا صبح وقتی به هوش
میآید، میبیند که لخت، در خانهای خالی روی تپهای است و دور تا دورش
حدود 20 کاندوم استفاده شده، روی زمین افتاده! او حتی متجاوزان را
ندیده بود به همین خاطر است که این روزها، جنایتکاران افراد مهربان را
نشانه گرفتهاند.
دفعه بعدی که اتفاق مشابهی برای شما رخ داد، هیچوقت کودک را به مکانی که میگوید، نرسانید و در صورت اصرار و التماس او، او را به ایستگاه پلیس تحویل دهید. بهترین کار در حق بچههای گمشده، تحویل به ایستگاه پلیس است.
لطفا این ایمیل را به تمام دوستان و همکاران خانم خود، و آقایانی که دوستدختر یا همسر دارند، ارسال کنید. ارسال این ایمیل حتی برای هزاران بار، بهتر از وقوع یک فاجعه دیگر است.
برای ایمن ماندن شغل و هویتم، فقط میگویم که من یک مامور اجرای قانون
هستم.
خیلی ناراحتکننده است
که امروز نمیتوانیم حتی به بچهها کمک کنیم!
قربانت شوم
الساعه که در
ایوان منزل با همشیرهی همایونی به شکستن لبهی نان مشغولیم، خبر
رسید که شاهزاده موثقالدوله حاکم قم را که به جرم رشا و ارتشا
معزول کردهبودم به توصیهی عمهی خود ابقا فرموده و سخن هزل بر
زبان راندهاید. فرستادم او را تحتالحفظ به تهران بیاورند تا
اعلیحضرت بدانند که ادارهی امور مملکت به توصیهی عمه و خاله نمیشود.
بعضی وقتها یک سری کارها برای ما امکان پذیر نیست.
مثلا در بعضی سایتها نمی توانیم وارد بشویم ( به خاطر یک دلیل مقطعی ) و تنها ابزار در دسترس ما ایمیلمان است.
شاید کمی عجیب باشد بدانید در دنیای سرویس های جور واجور استفاده از ایمیل هم به خدمت شما در آمده است تا بتوانید کارهایتان را به راحتی انجام دهید.
در این مقاله سعی شده است تا 7 آدرس ایمیل را به شما تقدیم کنیم که شاید بتواند برای شما هم مفید واقع شود!
۱. Pdf@koolwire.com
اگر به این ایمیل یک بزنید و به آن یک فایل مثل یک عکس یا یک پرونده آفیس را الصاق کنید این ایمیل به شما یک نسخهPDF آن را میل می کند، به همین راحتی.
۲. photos@flickr.com
فلیکر برای شما یک آدرس در اینجا تهیه کرده است که اگر از طریق آن عکسی را ( از طریق الصاق کردن ) بفرستید آن وقت عکس شما در فلیکر آپلود می شود، موضوع نامه تیتر و بدنه نامه توضیحات عکس را تشکبل خواهند داد.
۳. prod@writely.com
این آدرس ایمیل برای گوگل داک است و شما می توانید مطالب خود را از طریق این سامانه برای گوگل داک بفرستید.
اینقسمت هم برای شما تهیه شده است
۴. wsmith@wordsmith.org
شما می توانید از طریق این آدرس ایمیل متن خودتان را ترجمه کنید.
یعنی کلمه شما از نظر معنی برای شما باز می شود.
ساده ترین راه برای فهمیدن ترجمه انگلیسی به انگلیسی یک لغت.
فقط یادتان باشد در عنوان بنویسید define myword و در متن نامه هم که عبارتتون رو بنویسید.
۵. go@blogger.com
اگر از داشبودتون گزینه ارسال بوسیله ایمیل را علامت بزنید می توانید از طریق این آدرس ایمیل به بلاگرتون مطلب بفرستید. مخصوصا الان که در دسترس نیست
۶. pdf2txt@adobe.com
یک هدیه بسیار زیبا.
PDF تان را به ایمیل سنجاق کنید و آن را برای سایت آدوبی بفرستید.
نسخه متنی فایل شما آمادهاست.
این هم یک راه حل آلترناتیو برای زمانی که یک PDF خوان دم دست نیست!
۷. www@web2mail.com
و این هم یک ایمیل واقعا به دردبخور! سایت اجرا نمی شود؟ آدرس بدهید.
یک کپی تحویل بگیرید. امتحان کنید!
اردوان
(سومین پادشاه اشکانی و فرزند تیرداد یکم) پادشاه ایران از بستر بیماری
برخواسته بود با تنی چند از نزدیکان ، کاخ فرمانروایی را ترک گفت و در
میان مردم قدمی می زد . به درمانگاه شهر که رسیدند اردوان گفت به دیدار
پزشک خویش برویم و از او بخاطر آن همه زحمتی که کشیده قدردانی کنیم .
چون وارد درمانگاه شد کودکی را دید که پایش زخمی شده و پزشک پایش را
معالجه می نماید .
مادر کودک که هنوز پادشاه را نشناخته بود با ناله به پزشک می گفت خدا
پای فرزند پادشاه را اینچنین نماید تا دیگر این بلا را بر سر مردم
نیاورد .
پادشاه رو به زن کرده و گفت مگر فرزند پادشاه این بلا را بر سر کودکت
آورده و مادر گفت آری کودکم در میانه کوچه بود که فرزند پادشاه فریاپت
با اسب خویش چنین بلایی را بر سر کودکم آورد .
پادشاه گفت مگر فرزند پادشاه را می شناسی ؟ و زن گفت خیر ، همسایگان او
را به من معرفی کردند ..
پادشاه دستور داد فریاپت را بیاورند پزشک به زن اشاره نمود که این کسی
که اینجاست همان پادشاه ایران است ..
زن فکر می کرد به خاطر حرفی که زده او را به جرم گستاخی با تیغ شمشیر
به دو نیم می کنند . پسر پادشاه ایران را آوردند و پدر به او گفت چرا
اینگونه کردی و فرزند گفت متوجه نشدم .و کودک را اصلا ندیدم .
پدر گفت از این زن و کودکش عذرخواهی کن ......
فرزند پادشاه رو به مادر کودک نموده عذر خواست پادشاه ایران کیسه ایی
زر به مادر داده و گفت فرزندم را ببخش چون در مرام پادشاهان ایران ،
زورگویی و اذیت خلق خویش نیست .
زن با دیدن این همه فروتنی پادشاه و فریاپت به گریه افتاد و می گفت مرا
به خاطر گستاخی ببخشید .
و پادشاه ایران اردوان در حالی که از درمانگاه بیرون می آمد می گفت :
فرزند من باید نمونه نیک رفتاری باشد. . .
اندیشمند یگانه کشورمان ارد بزرگ می گوید :
پوزش خواستن از پس اشتباه ، زیباست حتی اگر از یک کودک باشد.
پاسی از شب
گذشته بود به شاپور دوم ساسانی ، پادشاه ایران زمین گفتند
سه مرد کهن سال از جزیره لاوان به دادخواهی آمده اند .
پس از اجازه فرمانروا ، آنها گفتند : اکنون سالهاست تازیان هر از گاهی
به جزیره ما یورش آورده و مروارید های صیادان را به یغما می برند ، و
اما اینبار علاوه بر مروارید یکی از دختران جزیره را نیز دزده اند که
این موجب شده مادر آن دختر بر بستر مرگ باشد و پدرش هم از پی دزدان به
دریا رفته و هفته هاست از او هم خبری نیست .
می گویند شاپور برافروخت و رو به سرداران کشور نموده و گفت تا جزایر
ایران امن نشده کسی حق استراحت ندارد . همان شب شاپور و لشکریان بر اسب
رزم نشسته و به سوی جنوب ایران تاختند .
آنها جنوب خلیج فارس را که پس از دودمان اشکانیان رها شده بود را بار
دیگر به ایران افزودند و دزدان تبهکار را به زنجیر عدالت کشیده و به
ایران آوردند .
گفته می شود پس از پاکسازی جنوب ، پادشاه ایران به جزیره لاوان رفت و
از آن زن رنجور که همسر و دختر خویش را از دست داده بود دلجوی نموده و
پوزش خواست .
به گفته ارد بزرگ اندیشمند ایرانی :
فرمانروایی که نتواند جلوی بیداد بزهکاران و چپاولگران را بگیرد
شایستگی گرداندن کشور را ندارد
بانو
کاساندان نزد فرزند خویش کمبوجیه آمد و گفت : پدرت مدتهاست تا دیر
وقت درگیر رایزنی با رایزنان دربار است و من از این همه کار او
نگرانم . تندرستی پادشاه فراتر از هر چیز دیگریست .
کمبوجیه نزد پدر خویش ، فرمانروای ایران کوروش آمد و دید سخت در
اندیشه است و رایزنان از آنچه رخ می دهد می گفتند .
پس از پایان کار فرزند رو به پدر کرد و گفت مادر از این همه کار
شما نگران است
پدر گفت : روزهای سخت امروز ، فر بسیاری برای بهروزی میهنمان در پی
دارد و این ارزشی بیش از تن درستی دارد .
تلاش ها و از خودگذشتگی کورش بزرگ باعث شد امروز اینگونه شیفته او
باشیم .
همانگونه که ارد بزرگ اندیشمند برجسته کشورمان می گوید : روزهای
سخت بهایی ست که باید برای سرافرازی پرداخت .