-
اینجا رو رد کنم راحت میشم
سهشنبه 6 مهرماه سال 1389 14:54
-
کسی که می خواست خدا را ببیند!
سهشنبه 6 مهرماه سال 1389 12:27
روزی مرد جوانی نزد شری راما کریشنا رفت و گفت: میخواهم خدا را همین الآن ببینم!!! کریشنا گفت : قبل از آنکه خدا را ببینی باید به رودخانه گنگ بروی و خود را شستشو بدهی. او آن مرد را به کنار رودخانه گنگ برد و گفت: بسیار خوب حالا برو توی آب. هنگامی که جوان در آب فرو رفت، کریشنا او را به زیر آب نگه داشت. عکسالعمل فوری مرد این...
-
ماجرای نامه انیشتین به آیةالله بروجردی
سهشنبه 6 مهرماه سال 1389 12:26
آلبرت اینشتین در رساله پایانی عمر خود با عنوان دی ارکلرونگ، یعنی بیانیه، که در سال 1954 (1333ش ) آن را در آمریکا و به آلمانی نوشته است اسلام را بر تمامی ادیان جهان ترجیح می دهد و آن را کامل ترین و معقول ترین دین می داند. این رساله در حقیقت همان نامه نگاری محرمانه اینشتین با آیت الله العظمی بروجردی است که توسط مترجمین...
-
به آرامی آغاز به مردن میکنی
سهشنبه 6 مهرماه سال 1389 12:24
به آرامی آغاز به مردن میکنی اگر سفر نکنی، اگر کتابی نخوانی، اگر به اصوات زندگی گوش ندهی، اگر از خودت قدردانی نکنی. به آرامی آغاز به مردن میکنی زمانی که خودباوری را در خودت بکشی، وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند. به آرامی آغاز به مردن میکنی اگر بردهی عادات خود شوی، اگر همیشه از یک راه تکراری بروی ... اگر روزمرّگی...
-
چه کسی موثرتر است، زن یا مرد؟ !!!! ...
دوشنبه 5 مهرماه سال 1389 23:17
توماس هیلر ، مدیر اجرایی شرکت بیمه عمر ماساچوست ، میو چوال و همسرش در بزرگراهی بین ایالتی در حال رانندگی بودند که او متوجه شد بنزین اتومبیلش کم است. هیلر به خروجی بعدی پیچید و از بزرگراه خارج شد و خیلی زود یک پمپ بنزین مخروبه که فقط یک پمپ داشت پیدا کرد.او از تنها مسئول آن خواست باک بنزین را پر و روغن اتومبیل را...
-
قضاوت و نتیجه گیری عجولانه ! ...
دوشنبه 5 مهرماه سال 1389 23:15
مرد مسنی به همراه پسر ۲۵ سالهاش در قطار نشسته بود. در حالی که مسافران در صندلیهای خود نشسته بودند، قطار شروع به حرکت کرد. به محض شروع حرکت قطار پسر ۲۵ ساله که کنار پنجره نشسته بود پر از شور و هیجان شد. دستش را از پنجره بیرون برد و در حالی که هوای در حال حرکت را با لذت لمس می کرد فریاد زد : “ پدر نگاه کن درختها حرکت...
-
داستان کوتاه ! ...
دوشنبه 5 مهرماه سال 1389 13:35
-
چهار سخنی که زاهد را تکان داد ! ...
یکشنبه 4 مهرماه سال 1389 21:45
زاهدی گوید: جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد. اول مرد فاسدی از کنار من گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد. او گفت ای شیخ خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد بود! دوم مستی دیدم که افتان و خیزان راه میرفت به او گفتم قدم ثابت بردار تا نیفتی. گفت تو با این همه ادعا قدم ثابت کرده ای؟ سوم کودکی دیدم که چراغی در...
-
یک ماجرا
یکشنبه 4 مهرماه سال 1389 21:41
یک روز توی پیاده رو به طرف میدان تجریش می رفتم... از دور دیدم یک کارت پخش کن خیلی با کلاس ، کاغذهای رنگی قشنگی دستشه ولی به هر کسی نمیده! خانم ها رو که کلا تحویل نمی گرفت و در مورد آقایون هم خیلی گزینشی رفتار می کرد و معلوم بود فقط به کسانی کاغذ رو می داد که مشخصات خاصی از نظر خودش داشته باشند ، اهل حروم کردن تبلیغات...
-
بگو متاسفم! بگو دیگه!
یکشنبه 4 مهرماه سال 1389 21:37
در خبرها آمده بود: "دانشمندان با انجام تحقیقاتی متوجه شدند زنانی که در قبال رفتار بی ادبانه یا آزاردهنده دیگران عذرخواهی دریافت نمیکنند فشار خونشان بالا میرود و این موضوع میتواند خطر ابتلا به حمله قلبی و سکته را در آنها افزایش دهد. اما در عوض زنانی که به موقع کلمه متاسفم را میشنوند سریعتر آرام میشوند و...
-
هزینه آموزش . . .
یکشنبه 4 مهرماه سال 1389 09:22
داستان معروفی از تام واتسون، بنیان گذار شرکت « آی . بی . ام » نقل میکنند که : یکی از کارکنانش اشتباه بزرگی مرتکب شد و مبلغ ده میلیون دلار به شرکت ضرر زد. این کارمند به دفتر واتسون احضار شد و پس از ورود گفت:« تصور می کنم باید از شرکت استعفا دهم.»تام واتسون گفت: شوخی میکنید ما همین الان مبلغ ده میلیون دلار بابت آموزش...
-
نامه عاشقانه خیلی جالب
یکشنبه 4 مهرماه سال 1389 09:07
نامه یک پسر عاشق به دختر مورد علاقه اش، لطفا تا آخرشو بخوانید تا متوجه عشق پسر به دختر مورد علاقه اش شوید. 1- محبت شدیدی که صادقانه به تو ابراز میکردم 2- دروغ و بی اساس بود و در حقیقت نفرت من نسبت به تو 3- روز به روز بیشتر می شود و هر چه بیشتر تو را می شناسم 4- به پستی و دورویی تو بیشتر پی میبرم و 5- این احساس در قلب...
-
دادن، تسهیم و بخشش
یکشنبه 4 مهرماه سال 1389 09:03
عادت بخشیدن و هدیه کردن را بهتر است وقتی آغاز کنیم که داراییهایمان کم است. بخشیدن ۱۰ سنت از یک دلار راحت تر از بخشیدن ۱۰۰ هزار دلار از یک میلیون آنست. دهش و بخشش بهتر از گرفتن است. زیرا دادن فرآیند گرفتن را آغاز میکند. در اینجا میخواهم بگویم چرا به اشتراک گذاردن ایدههای نو مفید است. اگر این ایده و فکر جدید را با...
-
کباب کوبیده در قلب ایالت پنسیلوانیا !! ...
شنبه 3 مهرماه سال 1389 22:33
وقتی پای غذا به میان میآید، جایی برای اختلافات سیاسی باقی نمیماند. سالهاست که ایرانیها از طعم هاتداگ آمریکایی لذت میبرند و مدتی است که آمریکاییها با اشتیاق در شهر پیتسبورگ ساندویچ کباب کوبیده ایرانی گاز میزنند... اصطلاحی هست که میگوید: "شکم ملتها را به هم پیوند میدهد." در طول تاریخ جنگهای بیشماری...
-
آیا می دانید ؟!!!!
شنبه 3 مهرماه سال 1389 22:25
آیا می دانید بدن جوجه تیغی در هنگام تولد حالت ژله ای دارد و حتی ممکن است در حین تولد نیمی از بدنش توسط تیغهای بدن مادر کنده شود اما به مرور بدن کاملاً ترمیم می شود؟ آیا می دانید سگ از نژاد اسب است و خود اسب هم از نژاد ماموت یا همین فیلهای امروزی است؟ آیا می دانید ضریب هوشی نوزاد انسان در سه روز اول تولد بیش از هفتصد و...
-
ادبیات پشت کامیونی!!!!
چهارشنبه 31 شهریورماه سال 1389 02:42
به مادرت رحم کن کوچولو! یه بار پریدی موتوری دوبار پریدی موتوری آخر میفتی موتوری! دست بزن ولی خیانت مکن داداش مرگ من یواش! از عشق تو لیلی......رفتم زیر تریلی اگه داری این نوشته رو میبینی فاصلت خیلی کمه زیادش کن! بوق نزن تندتر از این نمیره! دریای غم اردک ندارد! ای کاش زندگی دنده عقب داشت! برای اینکه سختی نکشی باید خیلی...
-
مــعــرفـت
چهارشنبه 31 شهریورماه سال 1389 02:38
مــعــر شیوانا جعبه ای بزرگ پر از مواد غذایی و سکه وطلا را به خانه زنی با چندین بچه قد ونیم قد برد. زن خانه وقتی بسته های غذا و پول را دید شروع کرد به بدگویی از همسرش و گفت: " ای کاش همه مثل شما اهل معرفت و جوانمردی بودند. شوهر من آهنگری بود ، که از روی بی عقلی دست راست ونصف صورتش را در یک حادثه در کارگاه آهنگری...
-
زیبائی ریاضی!
چهارشنبه 31 شهریورماه سال 1389 02:36
1 x 8 + 1 = 9 12 x 8 + 2 = 98 123 x 8 + 3 = 987 1234 x 8 + 4 = 9876 12345 x 8 + 5 = 98765 123456 x 8 + 6 = 987654 1234567 x 8 + 7 = 9876543 12345678 x 8 + 8 = 98765432 123456789 x 8 + 9 = 987654321 1 x 9 + 2 = 11 12 x 9 + 3 = 111 123 x 9 + 4 = 1111 1234 x 9 + 5 = 11111 12345 x 9 + 6 = 111111 123456 x 9 + 7 = 1111111...
-
قهرمان یک دست
چهارشنبه 31 شهریورماه سال 1389 02:35
کودکی ده ساله که دست چپش در یک حادثه رانندگی از بازو قطع شده بود، برای تعلیم فنون رزمی جودو به یک استاد سپرده شد. پدر کودک اصرار داشت استاد ازفرزندش یک قهرمان جودو بسازد استاد پذیرفت و به پدر کودک قول داد که یک سال بعد میتواند فرزندش را در مقام قهرمانی کل باشگاهها ببیند. در طول شش ماه استاد فقط روی بدن سازی کودک کار...
-
عکس بدون سانسور از شنای زنان در ایران
سهشنبه 30 شهریورماه سال 1389 23:15
از افرادی که جنبه این گونه عکس ها را ندارند ادامه مطلب را نبینند خواهشمند است عکس ها رو پخش نکنید ... . . . . . . نکنه میخواستید از تو استخر عکس بندازم...
-
حکایت چوپان دروغگو به روایت احمد شاملو ! ...
سهشنبه 30 شهریورماه سال 1389 22:22
کمتر کسی است از ما که داستان «چوپان دروغگو» را نخوانده یا نشنیده باشد. خاطرتان باشد این داستان یکی از درسهای کتاب فارسی ما در آن ایام دور بود. حکایت چوپان جوانی که بانگ برمیداشت: «آی گرگ! گرگ آمد» و کشاورزان و کسانی از آنهایی که در آن اطراف بودند، هر کس مسلح به بیل و چوب و سنگ و کلوخی، دوان دوان به امداد چوپان جوان...
-
عروسک چهارم و شاهزاده ! ...
سهشنبه 30 شهریورماه سال 1389 22:19
روزی عارف پیری با مریدانش از کنار قصر پادشاه گذر میکرد. شاه که در ایوان کاخش مشغول به تماشا بود، او را دید و بسرعت به نگهبانانش دستور داد تا استاد پیر را به قصر آورند. عارف به حضور شاه شرفیاب شد. شاه ضمن تشکر از او خواست که نکته ای آموزنده به شاهزاده جوان بیاموزد مگر در آینده او تاثیر گذار شود. استاد دستش را به داخل...
-
عاقبت درس نخواندن!
دوشنبه 29 شهریورماه سال 1389 13:16
ما یک رفیقی داشتیم که از نظر باحال بودن دو سه برابر ما بود (دیگر حسابش را بکنید که او کی بود) این بنده خدا به خاطر مشکلات زیادی که داشت نتوانست درس بخواند و در دبیرستان درس را طلاق داد و رفت سراغ زندگیش. زده بود توی کار بنائی و عملگی ساختمان (از همین کارگرهائی که کنار خیابان می ایستند تا کسی برای بنائی بیاید دنبالشان)...
-
حتما بخوانیــــــــــــــــد !!!
دوشنبه 29 شهریورماه سال 1389 13:10
خانمی بعد از ساعتها کار، دفتر کارش را ترک میکند؛ او کودکی را میبیند که کنار جاده ایستاده و در حال گریه کردن است. این خانم دلش به حال کودک میسوزد، بنابراین از او دلیل گریهاش را میپرسد. کودک توضیح میدهد که گم شده و از خانم میخواهد که او را به خانهاش برساند و کاغذی را به او میدهد که آدرس روی آن نوشته شده بود....
-
متن نامه امیرکبیر خطاب به ناصرالدین شاه
دوشنبه 29 شهریورماه سال 1389 13:07
قربانت شوم الساعه که در ایوان منزل با همشیرهی همایونی به شکستن لبهی نان مشغولیم، خبر رسید که شاهزاده موثقالدوله حاکم قم را که به جرم رشا و ارتشا معزول کردهبودم به توصیهی عمهی خود ابقا فرموده و سخن هزل بر زبان راندهاید. فرستادم او را تحتالحفظ به تهران بیاورند تا اعلیحضرت بدانند که ادارهی امور مملکت به توصیهی...
-
هفت آدرس ایمیل بدرد بخور ! ...
یکشنبه 28 شهریورماه سال 1389 20:15
بعضی وقتها یک سری کارها برای ما امکان پذیر نیست. مثلا در بعضی سایتها نمی توانیم وارد بشویم ( به خاطر یک دلیل مقطعی ) و تنها ابزار در دسترس ما ایمیلمان است. شاید کمی عجیب باشد بدانید در دنیای سرویس های جور واجور استفاده از ایمیل هم به خدمت شما در آمده است تا بتوانید کارهایتان را به راحتی انجام دهید. در این مقاله سعی...
-
فروتنی فریاپت
یکشنبه 28 شهریورماه سال 1389 20:15
اردوان (سومین پادشاه اشکانی و فرزند تیرداد یکم) پادشاه ایران از بستر بیماری برخواسته بود با تنی چند از نزدیکان ، کاخ فرمانروایی را ترک گفت و در میان مردم قدمی می زد . به درمانگاه شهر که رسیدند اردوان گفت به دیدار پزشک خویش برویم و از او بخاطر آن همه زحمتی که کشیده قدردانی کنیم . چون وارد درمانگاه شد کودکی را دید که...
-
شاپور ساسانی و اجداد شیخ نشین های خلیج فارس
یکشنبه 28 شهریورماه سال 1389 20:13
پاسی از شب گذشته بود به شاپور دوم ساسانی ، پادشاه ایران زمین گفتند سه مرد کهن سال از جزیره لاوان به دادخواهی آمده اند . پس از اجازه فرمانروا ، آنها گفتند : اکنون سالهاست تازیان هر از گاهی به جزیره ما یورش آورده و مروارید های صیادان را به یغما می برند ، و اما اینبار علاوه بر مروارید یکی از دختران جزیره را نیز دزده اند...
-
روزهای سخت
یکشنبه 28 شهریورماه سال 1389 20:12
بانو کاساندان نزد فرزند خویش کمبوجیه آمد و گفت : پدرت مدتهاست تا دیر وقت درگیر رایزنی با رایزنان دربار است و من از این همه کار او نگرانم . تندرستی پادشاه فراتر از هر چیز دیگریست . کمبوجیه نزد پدر خویش ، فرمانروای ایران کوروش آمد و دید سخت در اندیشه است و رایزنان از آنچه رخ می دهد می گفتند . پس از پایان کار فرزند رو به...
-
شکست وجود ندارد
یکشنبه 28 شهریورماه سال 1389 20:09
جک از یک مزرعهدار در تکزاس یک الاغ خرید به قیمت ۱۰۰ دلار. قرار شد که مزرعهدار الاغ را روز بعد تحویل بدهد. اما روز بعد مزرعهدار سراغ جک آمد و گفت: «متأسفم جوون. خبر بدی برات دارم. الاغه مرد.» جک جواب داد: «ایرادی نداره. همون پولم رو پس بده.» مزرعهدار گفت: «نمیشه. آخه همه پول رو خرج کردم..» جک گفت: «باشه. پس همون...